چگونه می توان عشق را جاودانه نمود

برای جاودانه نمودن عشق چه بایدکرد؟ تمایل و دلبستگی بدلیل آنکه بنیاد باقی نسل را فراهم می نماید جوهره وجودی تمام جانداران را تشکیل می دهد ویا به عبارتی نمی توان موجود زنده ای را یافت که نسبت به هم نوع خودکه می تواند با پیوندش او را به شراکت در تمام لحظات فرابخواندبی تفاوت و یا خالی از کشش و اشتیاق باشد. اما آنچه باعث تفاوت میان انسان و سایر موجودات در تمایل به جنس مخالف و تلاش برای پیوند با او می شود خارج شدن این خصیصه از مناسبات ذاتی و آمیخته شدن او با انتخاب از سر آگاهی و یا دلبستن عالمانه است (هرچند که دربین سایر جانداران هم موضوع انتخاب وجود دارد اما پیچیدگی آن قابل توجه نیست و یا حداقل علم انسان تا به امروز نتوانسته چره پیچیده آن را علنی سازد)به نحوی که بسیار اتفاق می افتد که انسانی برای بدست آوردن محبوبی که دل و دین در گروش نهاده سال ها به انتظار می ماند،طعنه و شماتت دوست و دشمن را به جان می خرد و حتی احساس می کند که با پیگیری موضوع ممکن است که برایش خطراتی در حد مرگ پیش بیاید اما باز او پا پس نمی کشد و درپی دلدار سرنوشت را دنبال می کند واین همه درزندگی جانواران دیگر وجود ندارد. حال که با مفهوم جاودانه ای به نام عشق و دلدادگی و ضرورت وجودی آن آشنا شدیم و به تفاوت های ماهوی این خصیصه در انسان نسبت به سایر جانداران پرداختیم لازم می آید که به این نکته هم اشاره داشته باشیم که این مولفه بسیار مهم انسانی برای نقش آفرینی مطابق با ارزش و اعتبار خود نیاز به این دارد که در نزد فرد عاشق جاودانه گردد یعنی او بایدتلاش کند که تا زمانی که حیات خاکی دارد چنان دل و دین در گرو یار قرار دهد که هیچ چیزی نتواند با ایجاد خلل در ارتباط فی مابین خود را جانشین یار کند و این مهم بدست نمی آید مگر آنکه فرد در جریان تطور ادراکی نسبت به نیاز به یار و همراه تلاش کند تا اسرار و رموز جاودانه نمودن عشق را فرا بگیرد و با نهادینه نمودن آنها در وجود خود زمینه های اوج گیری عشق را فراهم آورند اسرار و رموزی که خود را در سه محدوده ذیل مستقر می دارند. 1- انتخاب توام با آگاهی و دقت در این مرحله دوعنصر معیار و ارزش و حاکمیت بخشیدن به آنها بسیار مهم می باشند زیرا که انسان به نسبت دانش و انتظاری که دارد ارزش ها و معیارهای را برای خودتدوین می کند که ممکن است هریک از آنها در تراز با ارزش ها و معیار های مدون در فلسفه خلقت و یا حدود و محرماتی که جامعه برای حفظ توازن خود معین می دارد هماهنگی و موافقت نداشته باشدمثلا آنجا که در فلسفه خلقت دوست داشتن و مشارکت نمودن در تشکیل خانواده با مفهومی چون تولیدنسل سالم تعیین حدود می شود مسلم است که فرد نمی تواند و یا نمی باید با کسی پیمان مفارقت ومعاشقت بریزد که از نظر روانی و جسمی دارای مشکل باشد و یا حداقل مشکل لاعلاجی داشته باشد چون دراین صورت اگر از آنها فرزندی بوجود آید مسلم است که سالم نخواهد بود واگرهم نخواهند فرزندی بوجود آورند تعهد و پیمانشان مطابق و هم سو با فلسفه خلقت نخواهد بود 2- پروراندن با گذشت و فداکاری آنکه یاری را برگزید و با او به توافق رسید تا در سرنوشت هم و شکل دادن به آینده هم مشارکت داشته باشندباید بداند که با عنایت به اصل متغییر بودن شرایط همیشه در روی یک پاشنه نخواهد چرخید و احتمال آن وجود دارد که در سر راه آنها موانعی بوجود آید که با مزاحمت هایش کام آنها را تلخ و دست یابی با آرامش را سخت خواهدنمود که گذر ازهمه آنها نیازبه این خواهد داشت که از متهم نمون همدیگر،بهانه گیری های بی مورد،سوء تفاهم های معمولی،مچ گیری های مرضی و...اجتناب ورزیده شود تا در محیط پراز تفاهم زندگی ساخته شود که هر یک از طرفین برای دیگری زندگی کنند در خانواده ومحیطی که در آن هرکسی برای خود زندگی کند و یا هر چیزی را برای خود بخواهدمسلم است که در آن محیط جاونه محبت و دلبستگی حتی اگر مجالی برای شکفتن پیدا کند موقعیتی براس شکوفا شدن بدست نخواهد آورد. 3- حفظ و ارتقاء عشق با وفاداری باید به این حد از بلوغ فکری رسید که مسیر تعالی عشق از تمایل آغاز می شود به دلبستگی وارد می شود و در وابستگی که بدون یار زیستن در آن غیر ممکن است منتهی می شودپس آنکه مدعی عاشقی و دلدادگی است باید خود را برای گذر نمودن از مراحل اول و دوم و بقای بیش فعال در مرحله سوم آماده نماید و این میسر نمی گرد مگر آنکه فرد دلداده بداند و به این یقین برسد که عشق به مفهوم واقعی خود با زیستن نباتی آمیخته نمی شود یعنی دو زوج بدون تناسب ممکن است که بتوانند در کنار هم زندگی همسان با گیاهان داشته باشند و با پرواز زنبوری و لقاح دانه ای نسلی را بوجود آورند ولی آنان هیچگاه دلخوشی ولذت با یار بودن و برای یار زیستن را درک نخواهندنمود زیرا که یار به همراه خود دغدغه ها و دلواپسی هایی را دارد که نمی توان آن را در متن یک زندگی نباتی درک و تجربه نمود. به اجمال آنکه اگرخواهان جاودانه نمودن عشق هستی یاد بگیر که بایدبرای عشقت و اعتلای دوست داشتنت احترام قایل شوی ،از خودت بگذری و در یار فانی گردیو در نهایت آنکه با تکرار هر لحظه ای جمله دوستت دارم به یارت بباورانی که او را می بینی ،با او هستی و برای او وبا او خواهی ماند وگرنه اگر یارت یقین نکند که مال او و با او هستی مطمئن باش که در دام زندگی خواهی افتادکه از آن تنها می توان با عنوان زندگی نباتی یاد نمود. چرا نمی توانیم آنچه را که در دلمان است بیان بنماییم؟ در موضوع پیشرفت و توسعه شفاف گویی به مصداق اگر می خواهی بگویی مصطفی پس نباید مص مص بکنی یکی از آیتم های بسیار تعین کننده و اثربخش می باشدکه بدبختانه در جامعه ما کمترمورد توجه واقع می شود و از این روست که ما برای ارائه در خواست بسیار ساده اداری مجبور می شویم ابتدا یک چهارم برگه A4 در مدح ومنقبت مدیرو سایه پردوام ایشان مطلب به رشته تحریر در آوریم و پس از آن با آوردن آرایه های مختلف ادبی و پیچاندن موضوع به جملات ترکیبی کار را چنان سخت کنیم که برای انتقال مفهوم می باید نویسنده را همراه نامه به اصفهان اعزام داریم(داستان ملا و نامه برای اصفهان) حال اگراین مشکل را به سطح جامعه و مبادلات مختلف موجود در آن تعمیم دهیم متوجه خواهیم شد که متاسفانه ما با مشکلی تحت عنوان فاصله ادبیات و نیاز مندی های روز روبرو می باشیم به نحوی که این فاصله منجر به آن می شود که تفسیر کمبود ها و انتقال نیاز مندی ها بکندی صورت گیرد و با زمان بر و یا گنگ شدن ارتباط ها سرعت فعالیت کندو هزینه های انجام آن افزایش یابد. دلیل پیدایش این مشکل در وجود آرایه های نالازم چون مداحی و تملق است که موجب شده ادبیات امروز ما نتواند تحرک لازم را در لایه های اجتماعی ایجاد کند وآنها را برای همسویی با تحولات و تغییرات اجتماعی و یا حتی مداخله در ایجاد و توسعه ارتباط سالم و اثر بخش همراه و آماده نماید برای برطرف نمودن این معضل جدی اجتماعی مسئولان گروه های ادب وفرهنگ می باید با دادن فراخوان از افراد دارای توانمندی بخواهند که با ارائه محصولات شفاف و برخوردار از محتوای آمیخته به جسارت برای تربیت نیروهای منتقد و جسور به جای افراد متملق ووفادار اقدام نمایند. عزیزان فعال در حوزه های ادب و فرهنگ لازم است به این نکته توجه داشته باشند که ادبیات می تواند در سه حوزه مشخص کارکرد داشته باشد که اولین آن عرصه موافقت و همراهی با حوزه های مختلف است که در این نوع از ادبیات نویسنده و یا فعال مرتبط با آن با هر اتفاق و تحولی که در جریان باشد سر سازگاری دارد و آن را عین نیاز و مطالبه جامعه بر می شمرد و با تمام گرفتاری های که برای مردم وجامعه در کوتاه و بلندمدت ایجادمی کندبه ستایش اقدام و ایجادکنندگان آن می پردازد(آن چه که در نظام آموزشی ما یاد داده می شود). دومین آن حوزه مخالفت و عدم همراهی می باشد که در این نوع از فعالیت نویسنده کاری با این ندارد که اثر فعالیت و اقدام در نزد مردم و ایجادرفاه برای آنان چه می باشد بلکه او خود را موظف می یابد که در برابر عاملان به اقدام که او آنها را آدم های بد و ناکارآمد می داند قد راست نماید و به نوعی آنها را تخطئه کند.(آنچه که ارتباط ها ومناسبات اجتماعی در ضمیر افراد وارد می کند) اما سومین آن که اساس توسعه و تعالی تمام عرصه ها را فراهم می نمایدادبیات واقع بین و متعهد است که هم می تواند موافقت داشته باشد با آن اقداماتی که موقعیت و وضعیت مطلوب ایجادمی کند و هم می تواندانتقاد بنماید از چیزی که می تواندموافق با منافع و مصالح جامعه نباشد و در کنار اینها بزرگترین و بالاترین رسالتش را راهنمایی و هدایت جامعه به سوی تو سعه و تعالی می داند که بایدبا کسب دانش و مهارت های نوین در آن مسیر طی طریق شود(چیزی که دین اسلام آن را تشویق وترغیب می کند مثلا با تشکر از عامل به خدمت،بلندکردن صدا برسر عاملان قدرت ودر نهایت با امر به معروف ونهی ازمنکر) پس آن جا که من و شما با بدست گرفتن قلم می خواهیم مکنوات قلبی خود در خصوص پیشرفت جامعه و رفاه مردم را به رشته تحریر در آوریم مناسب آن است که در تلاش یافتن و یا استفاده از مفاهیمی باشیم که بتوان بتوسط آنها کار خوب را بستاییم ،کار بد وناشایست را افشاء و برملا کنیم و کاری را که باید صورت گیرد تا فلاح و صلاح حاصل آید تفسیر وتاویل بنماییم در چنین حالتیست که می توان امید وار به موفقیت جامعه و نویسنده شد زیرا اگر گفتن ونوشتن برای یاد دادن و یاد گرفتن باشد آنگاه می توان ادعا نمود که نویسنده منبع عظیمی از محبت به جامعه می باشد که می کوشد تا با براه آوردن آن از طریق یاد گرفتن ویاد دادن مسئولیت و رسالت خود را بجا آورد اما اگر نوشتن وگفتن از برای بدست آوردن چرب و شیرین دنیا باشد آنگاه می توان یقین نمود که نویسنده گدای موقعیت ومنزلتی است که به آب دهان بزی تمام جهان پیرامون خود را می فروشد براستی کدام نویسنده را می توان دوست داشت وگفته های اورا آویزه گوش نمود؟ ویا امروز با کدام ادبیات می توان خواسته و نیاز خود را ارائه نمود و انتظار برآورده شدن داشت؟
گزارش تخلف
بعدی